سرزمين پارسيان

فرهنگ و گذشته آريایی

به نام خدا

نادر جنگجوييساده كه از بين مردم عادي برخاسته بود و انتساب به هيچ خانواده بزرگ و هيچسابقه درخشاني او را در دايره امراء و حكام عصر نياورده بود.پدرش امام قليپوستين دوزي از نواحي ابيورد بود كه زندگي فقيرانه يي داشت و گويند زمستانو تابستان پوستين مي پوشيد.عشيره او تيره يي از طوايف تركمان افشار قرخلوبود كه از عهد صفويه به نواحي شمالي خراسان كوچ داده شده بود.

شرايطپيش از به قدرت رسيدن نادر به زمان سلطنت شاه سلطان حسين صفوي بي لياقت برمي گردد كه بي لياقتي او باعث شده بود ايران با ضلالت به دست افغانهابيفتد .

جواني تا به قدرت رسيدن نادرشاه افشار:

نادردر حوالي دستگرد دره گز به دنيا آمد (1100)و در سالهاي جواني_حدود 17سالگي_ در تاخت و تازي كه ازبكان به آن حدود كردند به اسارت آنها افتاد وچندي در بين آنها به سر برد.بعد از آزادي به خدمت بابا علي بيگ كوسهاحمدلوي افشار حاكم ابيورد درآمد و چندي بعد دختر او را به زني گرفت و بهطبع آن املاك و اموال او را صاحب شد.چندي نيز در خراسان به عياري وراهزني دست زد و با شجاعت و سخاوتي كه داشت عده يي جنگجوي عيار را گرد خودجمع آورد و در زد و خورد با اكراد تركمانان و ازبكان آن حدود به دلاوري وبهادري شهرت يافت.

در حدود 30 سالگي چندي در مشهد به خدمت ملكمحمود سيستاني پيوست اما به زودي بين آنها به هم خورد و به لشگرگاه خود دركلات دره گز بازگشت.و حكومت نسا و ابيورد را بدست آورد و حتي شاه طهماسبهم كه در آن هنگام در دامغان بود حكومت وي را تاييد كرد و چون آوازهجنگجويي و دلاوري او را شنيده بود وي را به خدمت خود دعوت كرد.بعد از غلبهبر ملك محمود مشهد پايگاه طهماسب و نادر شد و شاه او را طهماسب قلي لقبداد و كارها را به او سپرد.نادر در خراسان و استرآباد حوزه قدرت خود را كهدر واقع حوزه قدرت اربابش شاه طهماسب بود توسعه داد سفيري نزد روسهافرستاد و تخليه ولايات شمالي را مطالبه كرد و آنها نيز كه در مدت 12 سالاشغال گيلان جز تلفاتي ناشي از بيماريهاي بومي چيزي عايدشان نشده بود بهتخليه آن نواحي رضا دادند.به شرط آنكه آنجا به تصرف نيروهاي عثماني نيفتد! طرد افاغنه از اصفهان و استرداد اراضي اشغالي غرب ايران از دست عثمانيها اقدامات بعدي نادر بود.اشرف افغان كه هنوز خود را پادشاه ايران ميدانست براي آنكه از پيشرفت نادر و طهماسب در ولايات مركزي جلوگيري كند باعجله لشگر را به سوي خراسان سوق داد(1142) در سر راه سمنان را محاصرهكرد.نادر كه براي مقابله با افاغنه غلزايي عزيمت تهران داشت در نزديكسمنان و در كنار رودخانه مهمان دوست شكست سختي بر سپاه اشرف واردكرد.اشرف با شكست در حدود قزوين و مورچه خورت اصفهان از سپاه قزلباش و درنزديك شيراز از سپاه نادر و سپاه اشرف متلاشي شد.

نادر بعد ازخاتمه كار اشرف به شيراز بازگشت و از طريق لرستان عازم اصفهان شد.در بينراه در بروجرد خلعت و تشريف شاه طهماسب همراه با تاج مرصع و عهدنامه تنويضحكومت خراسان و مكران و سيستان به وي رسيد وشاه ضمن اظهار خرسندي ازخدمات او يك خواهرش رضيه بيگم نام رابه ازدواج او درآورد.نادر سپس بهعثماني ها كه به پيشنهاد ترك سرزمين ايران توجهي نداشتند حمله كرد و ملايرهمدان و كرمانشاه را از اشغال آنها بيرون آورد.آنگاه به آذربايجان لشگركشيد و تلفات بسياري بر لشگر عثماني تحميل كرد و تبريز را هم گرفت.اماوصول خبرهاي نگران كننده اي از شورش افاغنه در هرات باعث شد تا كارآذربايجان را نيمه كاره رها كند و شورشها را در خراسان رفع نمايد.

اشتغالنادر به جنگ در خراسان و لشگر كشي شاه به آذربايجان بدون اطلاع ازسپهسالارش (نادر) كه به تحريك درباريان بود و سپس شكست شاه از لشگر عثمانيو عقد قراردادي ننگين كه شامل اهداي قسمتهايي از ايران به آنها بودانجاميد و نيز قراردادي با روسها بست كه آنها با آنكه گيلان را تخليه ميكردند اما خروج خود را از باكو و دربند موكول به اخراج تركها كرده بودندباعث شد نادر بسختي برآشفته شود . نادر براي شاه پيغام فرستاد و از اودرخواست كرد براي اتخاذ تدابيري مناسب در تهران يا قم به اردوي او ملحقشود كه شاه به اين درخواست توجه اي نكرد. نادر به اصفهان رفت و براي آنكهشاه را از جانب خود ايمن و مطمئن كند و در حق او فروتني و خاكساري بسياركرد. بعد هم به بهانه سان ديدن از سپاه كه عازم آذربايجان بود وي را بهاردوي خويش دعوت و در باغ هزار جريب اصفهان از وي پذيرايي شاهانه كرد.دراين پذيرايي شاه تحت تاثير شراب چنان حركات سفيهانه يي از خود بروز داد كه مايه حيرت و دلسردي امرا از وي شد و نادر با تباني با همين امرا شاه رااز سلطنت خلع و پسر شيرخواره اش عباس سوم را به جاي او به سلطنت گماريد وخود به نيابت سلطنت رسيد.

نادر نخست به دفع اشرار بختياري و زندپرداخت و بعد زهاب را تصرف و به محاصره بغداد پرداخت اما او نيز بالاخرهدر جنگها شكست خورد .اين شكست در نزديكي دجله و از توپال عثمان سردارعثماني بود.او با اين شكست به همدان عقب نشيني كرد.او دوماه در همدان ماندو سپاه و تجهيزات خود را كامل كرد و دوباره بغداد را محاصره و توپالعثماني را در حوالي آق دربند مغلوب و مقتول كرد.افاغنه ابدالي در اين نبرددر موكب او بودند و شجاعت بسيار از خود نشان دادند.نادر از آنجا بهآذربايجان رفت تيمور پاشا سردار عثماني تبريز را رها كرد و به نواحي وانگريخت.بغداد در دست عثماني ها ماند اما اسراي ايراني آزاد شدند و حاكمبغداد آمادگي عثماني را براي تخليه اراضي اشغالي اعلام نمود.نادر بعد ازجنگهاي متعدد از جمله جنگ با محمدخان بلوچ و عثماني ها در دشت مغان محلتلاقي رود كر و ارس اردو زد در آنجا به بهانه شكار جرگه توقف خود راطولاني كرد و سي و يك هزار وحش صيد كرد از جمله شامل 5 هزار آهو و غزالميشد. تمام امرا و حكام و اعيان و روحانيون و تجار و كدخدايان ونمايندگاني تمام طبقات حتي ارامنه و يهود و زرتشتي ها از پيش به اشارت ويبه آنجا دعوت شدند.

اما از شرح اين مجلس"نادر در اين مجلس ضمناشارتي به احوال كشور و شرحي از خدمات خود اقدام به يك استعفاي نمايشي كردو از حاضران خواست او را از ادامه خدمت معاف كنند .سخنگويان مجلس همچنانكه از پيش آموخته شده بود به يك كلمه اظهار داشتند كه هيچ كس را جز اوشايسته سلطنت نمي دانند و او با اظهار ناخرسندي و بي ميلي نمايشي شرط قبولآن پيشنهاد را ترك تعصبات شيعي و ضد سني-كه از زمان قزلباش معمول گرديدهبود- قرار داد.به رغم ميل روحانيون شيعه كه در مجلس حاضر بودند توافق شد ونادر بلافاصله در آنجا به عنوان پادشاه ايران تاج گذاري كرد(شوال 1148قمري)-سپس او پسرش رضا قلي ميرزا را والي خراسان و برادرش ابراهيم خانرا به حكومت آذربايجان و ماوراء قفقاز منسوب كرد.

حمله و تسخيرقندهار و لشگر كشي به هند كه ضمن افزايش سرزمين ايران خزانه او را كه درلشگر كشي هاي چندين سالي غارت ناشي از انقلابات خالي شده بود تامين كرد.در اجراي اين تصميم نادر كابل غزنين و جلال آباد را تسخير كرد رضا قليفرزندش را نيابت سلطنت داد .پيشاور و لاهور را فتح كرد و از آنجا راه دهليرا پيش گرفت.چون آگاهي يافت كه محمد شاه فرمانرواي هند با سيصد هزار لشكردوهزار فيل هزار توپ در دشت كرنال در بيست و پنج فرسنگي شمال دهلي آمادهمقابله با او گشته با آنكه تعداد سپاهش به 60 هزار هم نمي رسيد به چالاكيرابطه سپاه هند را با دهلي قطع كرد و پيروز و دهلي را تصرف كرد.او با شخصمحمد شاه سخت نگرفت و او را در خيمه خود با دوست رويي پذيرفت و همراه اوبه شهر دهلي نزول يافت.از وي به احترام استقبال شد .البته با شايعه قتلنادر شهر و كشتار چندين هزار از سپاهيان ايران توسط ناراضيان شهر نادر بهمسجد جامع شهر وارد و دستور قتل عام داد كه تعداد بيشماري بي گناه به قتلرسيدند.كليد خزاين شهر به نادر تقديم شد و شش ميليون روپيه نقد و 500 هزارروپيه جواهر و لباس"از جمله تخت كاووس و الماس كوه نور" به وي اهدا شد.

58روز در دهلي توقف و دختر محمد شاه را براي پسرش نصرالله ميرزا گرفت.او قبلاز بازگشت از هند مجلسي در هند برپا كرد و در آن مجلس از محمدشاه تجليلكرد تاج هند را به دست خود بر سر او نهاد و خود را پشتيبان و دوست وهوادار او خواند.

در بازگشت از هند و بعد از تنبيه ياغي هاي افغانبه هرات رفت و در آنجا خزائن و نفايس هند را با شادي غرور از نظر گذراند وقسمتي را در معرض انظار عام نهاد . چندي نيز چون سپاه راخسته و طالب صلحميديد به آسايش پرداخت اما چون بيكاري و آسايش را مايه فساد لشگر و ظهوراغتشاش مي پنداشت تامين مرزهاي خراسان و تنبيه ياغيان ماوراء قفقاز او رابه ادامه لشگركشي ها تشويق كرد.

نه بخاطر الحاق ماوراء النهر وتركستان بلكه به خاطر جواب دادن به تاخت و تازهاي مكرر ازبكان در زمانصفويه به تاخت و تاز در اين مناطق پرداخت.آز آنجا او به خوارزم لشگركشيد و حاكم آنجا را كه با او به مقابله برخاست دستگير و بخاطر تاخت وتازهاي مكرر به مرزهاي ايران به قتل رساند.

اما انحطاط يك قهرمان ملي:

سپساو به خراسان بازگشت و بعد از اقامتي كوتاه از طريق استرآباد و مازندرانبه ماوراء قفقاز عزيمت كرد.جنگهاي او در اين نواحي طولاني و فرساينده بود.اما در اين عزيمت نادر در مازندران بدليل سوء قصد مجروح شد كه چندي بعدرضا قليخان پسرش متهم به تحريك سوء قصد شد كه بهمين دليل نادر او را كوركرد و بلافاصله پشيمان شد و ندامت و پريشاني اش همراه با خشم و سوء ظنبه اختلال مشاعرش انجاميد.

لشگركشي او به داغستان 1.5 سال به طولانجاميد با عدم پيشرفت او در اين نواحي لشگركشي او بي حاصل در اين مناطقنا تمام ماند.او سپس از داغستان براي جنگ با عثماني لشگر به كركوك كشيداما موفق به فتح موصل نشد و به كركوك و خانقين عقب نشيني كرد.حاكم بغداداز جنگ پرهيز كرد و نادر با همراهانش زيارت اماكن مشرفه عراق را بهجاآورد.شورش تقي خان بيگلر بيگي فارس و قاجاريه در استرآباد را با خشونت وقساوت فرو نشاند.شيراز در اين ميان لطمه بسيار ديد نفوس بسيلزي در آن كشتهو شهر به يك ويرانه مبدل گشت. قيام محمد علي رفسنجاني كه حمايت عثماني رابدنبال داشت سبب تجديد جنگ با عثماني شد و او آخرين افتخار زندگيش را دراين جنگ و با پيروزي بر عثماني بدست آورد.در اين جنگ او بسيار بيمار بودبطوري كه در بعضي جاها او را در تخت روان حركت مي دادند.در صلحنامه اي كهبا عثماني نوشت تمام شرايط و مذاكرات دوران نادر را ناديده مي گرفت غريببه نظر مي آمد و ناشي از خستگي فوق العادع و بيماري و آشفته حالي ويبود.اين آشفته حالي هر روز او را بيشتر بدبين سفاك و بهانه جو كرد.

آخرينروزهاي عمر او به شدت محزون خونين و جنون آميز ساخت.ماليات سه ساله ايرانرا كه در هنگام فتح دهلي بخشيده بود با خشونت از مردم گرفت.در مسافرت ازاصفهان به خراسان اهل شيراز را به سختي تهديد كرد و در كرمان از جمجمهمقصرها كله منار ساخت.چون مي دانست سياست تسامح او كه جنبه ضد تشيع داشتعلما و اكثريت هواخواه تشيع را از وي ناراضي ساخته است به آن دسته ازسپاهيانش كه ايراني و شيعه بودند اعتماد نداشت و يكبار تصميم گرفت همهآنها را به قتل رساند و اين باعث شد جمعي از امراي افشار و قاجار از توهمآنكه از جانب وي دستگير و كشته شوند در قتل او توطئه كردند در فتح آبادقوچان و به بهانه كار واجب به خيمه او ريختند و او را به ضرب تيغ و تبر ازپا در آوردند(جمادي الثاني 1160)بلافاصله بعد از قتل او سپاه منظم نادريتبديل به يك اردوي هرج و مرج شد.خزاين نادري كه آنهمه در ضبط و توسعه آناهتمام داشت در يك شب تقريبا به باد رفت.مملكت منظم او به ميدان ستيزمدعيان و شورشگران گشت.

داوري درباره نادر را با توجه بهجنايات آخر هول انگيز آخر عمرش دشوار مي كند.با آنكه بر خلاف مساعي بسيارنتوانست ايران را از تعصب هايي كه در عصر قزلباش موجب ويراني و عقب ماندگيآن شده بود رهايي بخشد.كاميابي او در تامين وحدت و تماميت ايران در طي آنسالهاي پرآشوب انقلابات قابل تقدير بود.اگر كساعي او و روحيه جنگجويي وسلحشوري كه او در آن سالهاي ياس و نوميدي بوجود آورد نمي بود ايران شايدموفق به حفظ حدود كن.ني خويش هم نبود.اما آنچه يك سردار فداكار نستوه ودوستدار ملت را در وجود او به يك حاكم جبار و خونخوار سفاك تبديل كرد قدرتبود- عادت عامه به تحسين و تملق هركس كه يك كار قهرمانيش وي را نزد آنهامحبوب مي كند به همين سرنوشت مي كشاند- و نادر يك نمونه اين واقعيت بود.

 

نگار شده در برچسب:نادرشاه, هنگام بوسيله سرزمين پارسيان| |